گزارش خطا در معنی کلمه 'bodyguard'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: گارد مخصوص

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: گاردمخصوص‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: مستحفظ‌ شخص‌

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: مستحفظ شخص

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   noun ADJ. armed | personal He never goes anywhere without his personal bodyguards. VERB + BODYGUARD have, keep She has to have an armed bodyguard wherever she goes. BODYGUARD + VERB protect sb PREP. ~ of He keeps a bodyguard of ten men. | ~ to a former bodyguard to the princeJOB

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :