گزارش خطا در معنی کلمه 'wag'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: تكان‌ خوردن‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: جنبیدن‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: جنباندن‌

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: تكان‌

شبکه مترجمین ایران

5 عمومی:: تكان‌ دادن‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general:: verb wiggled: The dog wagged his tail.

Simple Definitions

2 general::   verb ADV. furiously The dog raced ahead, its tail wagging furiously.

Oxford Collocations Dictionary

3 general:: see TAIL WAGGING THE DOG; TONGUES WAG.

American Heritage Idioms

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :