گزارش خطا در معنی کلمه 'ward off'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: از خود دور كردن‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: دفع‌ كردن‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: دفاع‌كردن‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general:: 1. Turn aside, parry, as in He tried to ward off her blows. [Second half of 1500s] 2. Try to prevent, avert, as in She took vitamin C to ward off a cold. [Mid-1700s]

American Heritage Idioms

2 general:: Phrase(s): ward someone or something off to hold someone or something off; to fight someone or something off. • The army was able to ward the attackers off repeatedly. • We couldn’t ward off the attackers any longer.

McGrawhill's American Idioms And Phrasal Verbs

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :