گزارش خطا در معنی کلمه 'watchdog'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 برق و الکترونیک:: واچداگ

واژگان شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: نگهبان‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: نگهبانی‌ دادن‌

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: سگ‌ پاسبان‌

شبکه مترجمین ایران

5 عمومی:: سگ‌ نگهبان‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   noun ADJ. consumer | financial, health, industry, pollution, safety | government, independent, official VERB + WATCHDOG act as, be WATCHDOG + NOUN body, group, organization | role PREP. ~ for a consumer watchdog for transport | ~ on the government's official watchdog on nature conservation | ~ over The committee acts as an independent watchdog over government spending.

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :