گزارش خطا در معنی کلمه 'weary'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: بیزار كردن‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: كسل‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: كسل‌ شدن‌

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: خسته‌

شبکه مترجمین ایران

5 عمومی:: خسته

شبکه مترجمین ایران

6 عمومی:: بیزار

شبکه مترجمین ایران

7 عمومی:: مانده‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general:: adj. tired: We were weary from our trip. adj. bored: They were weary of his long speech.

Simple Definitions

2 general::   adj. VERBS be, feel, look, seem, sound | become, grow I've grown rather weary of all your excuses. ADV. very | almost His voice sounded almost weary. | a bit, a little, rather She looks a little weary. PREP. of The people are weary of war.

Oxford Collocations Dictionary

3 general:: verb tire: We weary of the constant fighting.

Simple Definitions

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :