گزارش خطا در معنی کلمه 'استقرار یافتن'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

english

1 Law:: 1. (be, to be, being, having been, to have been) established, settled 2. gain, (~ing, to have gained) (one’s) composure (USAGE NOTE : استقرار گرفتن and استقرار يافتن are interchangeable in some contexts)

فرهنگ تشریحی - کاربردی حقوق تالیف هرمز رشدیه

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :