گزارش خطا در معنی کلمه 'حبس کردن'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

english

1 general:: imprison

transnet.ir

2 Law:: 1. imprison; immure; incarcerate; take prisoner; send to prison; commit; commit to jail <‘escape-warrant’ [is] a warrant addressed to all sheriff, etc., throughout England, to re-take an escaped prisoners and to commit him to gaol when taken – JBS> 2. entail

فرهنگ تشریحی - کاربردی حقوق تالیف هرمز رشدیه

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :