گزارش خطا در معنی کلمه 'فروختن'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

english

1 general:: sell

transnet.ir

2 Law:: sell; sell sth off (ie in the course of an auction); sell up at auction (ie in an auction or tender)

فرهنگ تشریحی - کاربردی حقوق تالیف هرمز رشدیه

3 Law:: convey (ie property)

فرهنگ تشریحی - کاربردی حقوق تالیف هرمز رشدیه

4 Law:: sell out (of sth) / be sold out (of sth) : to have sold all the available items, tickets, etc.

فرهنگ تشریحی - کاربردی حقوق تالیف هرمز رشدیه

5 Law:: vend : to dispose of something by sale : sale

فرهنگ تشریحی - کاربردی حقوق تالیف هرمز رشدیه

6 Law:: barter away (used in literal as well as figurative senses)

فرهنگ تشریحی - کاربردی حقوق تالیف هرمز رشدیه

7 Law:: realize : to convert into actual money

فرهنگ تشریحی - کاربردی حقوق تالیف هرمز رشدیه

8 Law:: market

فرهنگ تشریحی - کاربردی حقوق تالیف هرمز رشدیه

9 Law:: convey away <‘remainder’ is where any estate or interest in land is granted out of a larger one, and an ulterior estate expectant on that which is so granted is at the same time conveyed away by the original owner – JBS>

فرهنگ تشریحی - کاربردی حقوق تالیف هرمز رشدیه

10 Law:: liquidate

فرهنگ تشریحی - کاربردی حقوق تالیف هرمز رشدیه

11 Law:: turn into money

فرهنگ تشریحی - کاربردی حقوق تالیف هرمز رشدیه

12 Law:: trade

فرهنگ تشریحی - کاربردی حقوق تالیف هرمز رشدیه

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :