گزارش خطا در معنی کلمه 'مقید'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

english

1 computer:: Constrained

واژگان شبکه مترجمین ایران

2 general:: tied

transnet.ir

3 general:: Bound

transnet.ir

4 Law:: dependent (on); qualified (by); conditional

فرهنگ تشریحی - کاربردی حقوق تالیف هرمز رشدیه

5 Law:: enchained; handcuffed; manacled; fettered; shackled; tied

فرهنگ تشریحی - کاربردی حقوق تالیف هرمز رشدیه

6 Law:: bound; obligated

فرهنگ تشریحی - کاربردی حقوق تالیف هرمز رشدیه

7 Law:: limited; restricted; confined; restrained; checked; curbed; bridled

فرهنگ تشریحی - کاربردی حقوق تالیف هرمز رشدیه

8 Law:: (of a term, condition, stipulation, and with reference to an agreement) as stipulated (on); as provided (in the agreement)

فرهنگ تشریحی - کاربردی حقوق تالیف هرمز رشدیه

9 Law:: believing in and practicing (eg moral principles, customs, religion, etc)

فرهنگ تشریحی - کاربردی حقوق تالیف هرمز رشدیه

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :