گزارش خطا در معنی کلمه 'منتخب'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

english

1 general:: elected

transnet.ir

2 general:: elector

transnet.ir

3 general:: choser

transnet.ir

4 Law:: elected; chosen; elect (president electp

فرهنگ تشریحی - کاربردی حقوق تالیف هرمز رشدیه

5 Law:: impaneled (ie as jury member) (Nisi prius – A writ judicial, whereby the sheriff of a county was commanded to bring the men impaneled as jurors in any civil action to the court at Westminster on a certain day … – JBSr

فرهنگ تشریحی - کاربردی حقوق تالیف هرمز رشدیه

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :