گزارش خطا در معنی کلمه 'منصوب شدن'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

english

1 Law:: (be, to be, being, having been, to have been+) appointed, installed; inducted into an office, rank or order; assigned on a job or position of responsibility

فرهنگ تشریحی - کاربردی حقوق تالیف هرمز رشدیه

2 Law:: (less common sense) (be, to be, being, having been, to have been+) hanged; suspended (as on a wall or from a ceiling)

فرهنگ تشریحی - کاربردی حقوق تالیف هرمز رشدیه

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :