گزارش خطا در معنی کلمه 'موافق'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

english

1 general:: favourable

transnet.ir

2 Law:: agreeing; agreed (we are all agreed that the proposal is a good onew ● assenting; consenting; approving; OK’ying; sanctioning; endorsing; concurring; concurrent

فرهنگ تشریحی - کاربردی حقوق تالیف هرمز رشدیه

3 Law:: suitable; fit; appropriate; proper; agreeable; acceptable; convenient; expedient; favorable; propitious; apt; felicitous; opportune; timely; seasonable

فرهنگ تشریحی - کاربردی حقوق تالیف هرمز رشدیه

4 Law:: pro ■ n assenter; consenter; approver; endorser; subscriber

فرهنگ تشریحی - کاربردی حقوق تالیف هرمز رشدیه

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :