گزارش خطا در معنی کلمه 'وعده دار'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

english

1 general:: limited

transnet.ir

2 Law:: promisory

فرهنگ تشریحی - کاربردی حقوق تالیف هرمز رشدیه

3 Law:: mapayble at maturity; tim; due at a specifid date after sight; not matured; payable at maturity – با وعدة شش ماهه on six months’ credit – به وعده payable after sight; after sigh – متضمن وعده promisory; giving or involving promise

فرهنگ تشریحی - کاربردی حقوق تالیف هرمز رشدیه

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :