گزارش خطا در معنی کلمه 'disc'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: گرده‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: قرص‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: دیسك‌

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: صفحه‌ ساختن‌

شبکه مترجمین ایران

5 عمومی:: ( disk=) صفحه‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   noun computer diskDISK CD/record ADJ. vinyl I've got an old vinyl disc of her singing. VERB + DISC play | hear, listen to | produce, record PREP. on (a/the) ~ He is one of the greatest opera singers on disc. The Prokofiev sonata comes first on the disc. | ~ of a disc of the two Mozart piano quartetsCD part of the body ADJ. prolapsed, slipped He's in bed with a slipped disc. VERB + DISC slip She's slipped a disc.

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :