گزارش خطا در معنی کلمه 'ego'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: خود

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: آن من

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: ضمیر

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: نفس‌

شبکه مترجمین ایران

5 روان شناسی و مشاوره:: ایگو

واژگان شبکه مترجمین ایران

6 روان شناسی و مشاوره:: ایگو

واژگان شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   noun ADJ. big, enormous, huge, inflated, massive, strong a conceited man with a very big ego | fragile, weak VERB + EGO bolster, boost, feed, flatter, massage She likes to mix with people who flatter her ego. | bruise, damage, deflate, dent, wound He was lucky to escape with just a bruised ego when he fell off his bike. PHRASES a blow to your ego It was a huge blow to his ego to find out he was so unpopular. | a boost to your ego

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :