گزارش خطا در معنی کلمه 'exhausted'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: تمام‌ شده‌

لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی

2 عمومی:: تهی‌ )

لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی

3 عمومی:: بكلی‌ خسته‌

لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی

4 عمومی:: وامانده‌

لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی

5 عمومی:: خسته

شبکه مترجمین ایران

6 عمومی:: مصرف‌ شده‌

لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی

english

1 general::   adj. VERBS be, feel, look, seem, sound | become, get | leave sb The row had left him physically exhausted. ADV. really | absolutely, completely, quite, thoroughly, totally, utterly He fell into bed utterly exhausted. | pretty, rather | emotionally, financially, mentally, physically financially exhausted countries PREP. from I was exhausted from the day's work.

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :