گزارش خطا در معنی کلمه 'limb'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: دست‌ یا پا

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: قط‌ع‌ كردن‌ عضو

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: شاخه‌

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: بال‌

شبکه مترجمین ایران

5 عمومی:: عضو

شبکه مترجمین ایران

6 عمومی:: عضو بدن‌

شبکه مترجمین ایران

7 زمین‌شناسی و معدن:: دامنه

واژگان شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   noun ADJ. long | thin | silken | powerful | bare, naked | broken, injured | stiff I eased my stiff limbs into the hot bath. | weary | amputated | artificial, prosthetic | lower, upper | hind The animal is able to stand up on its hind limbs. VERB + LIMB amputate LIMB + NOUN development, growth

Oxford Collocations Dictionary

2 general:: see OUT ON A LIMB; RISK LIFE AND LIMB.

American Heritage Idioms

3 general:: noun branch: A limb fell off the tree. noun arms or legs: He broke two of his limbs.

Simple Definitions

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :