گزارش خطا در معنی کلمه 'bishop'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: (در شط‌رنج‌) پیل‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: اسقف‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   noun ADJ. Anglican, Episcopal/Episcopalian, (Greek/Russian) Orthodox, Roman Catholic | diocesan He's the diocesan bishop and he has three suffragan bishops to help him. | assistant, suffragan VERB + BISHOP appoint, appoint sb (as), make sb | succeed sb as PREP. ~ of He was appointed Bishop of Ely.

Oxford Collocations Dictionary

2 general:: noun rank in church: The Bishop gave the sermon in Church.

Simple Definitions

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :