گزارش خطا در معنی کلمه 'bladder'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: بادكنك‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: آبدان

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: پیشابدان‌

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: شاشدان

شبکه مترجمین ایران

5 عمومی:: كمیزدان‌

شبکه مترجمین ایران

6 عمومی:: كیسه‌

شبکه مترجمین ایران

7 عمومی:: کمیزدان

شبکه مترجمین ایران

8 عمومی:: ابدان‌

شبکه مترجمین ایران

9 عمومی:: بادکنک

شبکه مترجمین ایران

10 عمومی:: مثانه‌

شبکه مترجمین ایران

11 عمومی:: پیشابدان

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   noun ADJ. full | irritable, weak VERB + BLADDER empty BLADDER + NOUN control | cancer, infection, problem He died of bladder cancer.

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :