گزارش خطا در معنی کلمه 'bleeding'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمران:: آب افتادگی

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: فصد

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: خون گیری

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: noun ADJ. heavy, massive | uncontrollable | internal VERB + BLEEDING have, suffer from | cause | control, staunch, stem, stop PREP. ~ from Some drugs can cause bleeding from the small intestine.

Oxford Collocations Dictionary

5 عمومی:: خونریزی

شبکه مترجمین ایران

6 عمومی:: خونریزش

شبکه مترجمین ایران

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :