گزارش خطا در معنی کلمه 'blister'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: دانه زدن

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: ابله‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: تاول‌

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: تاول‌ زدن‌

شبکه مترجمین ایران

5 عمومی:: آبله کردن

شبکه مترجمین ایران

6 عمومی:: آبله گرفتن

شبکه مترجمین ایران

7 عمومی:: تاول زده کردن

شبکه مترجمین ایران

8 عمومی:: طاول زدن

شبکه مترجمین ایران

9 عمومی:: آبله

شبکه مترجمین ایران

10 عمومی:: آبدانک دار کردن

شبکه مترجمین ایران

11 عمومی:: آبدانک

شبکه مترجمین ایران

12 عمومی:: طاول

شبکه مترجمین ایران

english

1 general:: noun water bubble on skin: The hike caused my foot to have a blister.

Simple Definitions

2 general::   verb ADV. badly Her feet were badly blistered.

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :