گزارش خطا در معنی کلمه 'blood vessel'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: عروق خونی

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: رگ‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: عروق‌ خونی‌

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: عرق

شبکه مترجمین ایران

5 عمومی:: رگ خونی

واژگان شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   noun ADJ. major | broken, burst VERB + BLOOD VESSEL block, constrict | dilate, enlarge | burst He burst a blood vessel in a fit of coughing. BLOOD VESSEL + VERB carry sth, supply sth blood vessels supplying nutrition to the skin | burst | dilate, enlarge | contract

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :