دیکشنری
داستان آبیدیک
پا بمیان گذاشتن
english
1
general
::
mediate, interfere
transnet.ir
ترجمه مقاله
دارالترجمه
بیک نوعی
بیکار
بیکار افتاده
بیکار ماندن
بیکاره
بیکاری
بیکران
بیکرانی
بیکسی
بیکله
پا
پا اردکی
پا بپا کردن
پا برجای
پا بلند
پا بمیان گذاشتن
پا بند
پا به فرار گذاردن
پا به فرار گذاشتن
پا دادن
پا رو در جایی گذاشتن
پا شدن
پا گذاشتن
پا کوفتن
پائی
پائیز
پائیزه
پائین افتادن
پائین رفتن
پاافزار
معنی کلمه پا بمیان گذاشتن ، معنی اصطلاح پا بمیان گذاشتن ، به پا بمیان گذاشتن چی می گن؟ ، پا بمیان گذاشتن چی می شه؟، واژه پا بمیان گذاشتن ، معادل پا بمیان گذاشتن ، پا بمیان گذاشتن synonym , پا بمیان گذاشتن definition , پا بمیان گذاشتن meaning
زمان تصویر سازی:
0 میلی ثانیه
, زمان پردازش:
349 میلی ثانیه
.