to prepare for war

to pɹəpɛɹ fɔɹ wɔɹ


فارسی

1 عمومی:: تدارك‌ جنگ‌ دیدن‌، اماده‌جنگ‌شدن‌، برای‌جنگ‌اماده‌شدن‌

لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی


معنی‌های پیشنهادی کاربران

نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
Captcha Code