گزارش خطا در معنی کلمه 'superfluous'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: زیادی‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: زائد

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: اط‌ناب‌ امیز

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: غیر ضروری‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   adj. VERBS be, feel, seem | become | make sth, render sth | consider sth ADV. quite, totally, wholly She gave him a look that made words quite superfluous. | almost | rather

Oxford Collocations Dictionary

2 general:: adj. beyond what is required or needed: That last item was just superfluous.

Simple Definitions

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :