گزارش خطا در معنی کلمه 'swap'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: جانشین‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: معاوضه‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: مبادله‌ كردن‌

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: عوض‌ كردن‌

شبکه مترجمین ایران

5 عمومی:: بیرون‌ كردن‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   noun ADJ. straight | job | spy VERB + SWAP do, make Let's do a straight swap?your guitar for my bike. | agree on/to SWAP + NOUN deal The football managers agreed on swap deals involving their star players. PREP. ~ between a spy swap made between East and West Germany | ~ with I did a swap with my brother.

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :