گزارش خطا در معنی کلمه 'sway'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: قدرت

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: کنترل

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: این‌ سو وان‌ سو جنبیدن‌

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: حکمراندن

شبکه مترجمین ایران

5 عمومی:: کنترل کردن

شبکه مترجمین ایران

6 عمومی:: حاکمیت

شبکه مترجمین ایران

7 عمومی:: متاثر کردن

شبکه مترجمین ایران

8 عمومی:: نفوذ

شبکه مترجمین ایران

9 عمومی:: تحت کنترل بودن

شبکه مترجمین ایران

10 عمومی:: تاثیر گذاشتن

شبکه مترجمین ایران

11 عمومی:: نفوذ داشتن

شبکه مترجمین ایران

12 عمومی:: در نوسان‌ بودن‌

شبکه مترجمین ایران

13 عمومی:: تاب‌ خوردن‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   verb from side to side/backwards and forwards ADV. gently, lightly, a little, slightly | alarmingly, dangerously, precariously The stage swayed alarmingly under their weight. | dizzily, drunkenly, unsteadily | back and forth, backwards and forwards, from side to side The cow's udder swayed from side to side as she walked along. VERB + SWAY begin to PREP. in The curtains swayed gently in the breeze. influence sb/sth ADV. easily He will not easily be swayed by argument.

Oxford Collocations Dictionary

2 general:: see HOLD SWAY.

American Heritage Idioms

3 general:: verb wobbled: The car swayed going around the curve.

Simple Definitions

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :