گزارش خطا در معنی کلمه 'sweaty'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: عرقی‌

لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی

2 عمومی:: معرق‌

لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی

3 عمومی:: خوی‌ كرده‌

لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی

4 عمومی:: خوی‌اور

لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی

5 عمومی:: خیس‌ عرق‌

لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی

english

1 general::   adj. VERBS be, feel, look, smell | become, get ADV. really, very | all Ugh! You're all sweaty and horrible! | a bit, rather PREP. from Her forehead was sweaty from the pain she was in. | with feeling sweaty with embarrassment

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :