گزارش خطا در معنی کلمه 'switchboard'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: صفحه‌ گزینه‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: گزینگاه‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   noun ADJ. busy | telephone VERB + SWITCHBOARD call, ring | jam, swamp The BBC switchboard was jammed with furious calls. | be/work on, operate SWITCHBOARD + NOUN operator PREP. on a/the ~ the girl on the switchboard | through a/the ~ All calls must pass through the switchboard.

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :