گزارش خطا در معنی کلمه 'swollen'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: اماس‌ كرده‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: (اسم‌ مفعول‌ فعل‌ swell)

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: ورم‌ كرده‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   adj. VERBS be, feel, look, seem | become, get Her legs had got swollen from standing up all day. | remain ADV. badly, grossly, hideously, horribly, very His ankle is bruised and quite badly swollen. Her face was still horribly swollen. | all Her eyes were all red and swollen from crying. | a bit, quite, rather, slightly

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :