گزارش خطا در معنی کلمه 'tally'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: شمارش‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: شمارشگر

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: تط‌بیق‌ كردن‌

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: شمردن‌

شبکه مترجمین ایران

5 عمومی:: نظ‌یر

شبکه مترجمین ایران

6 عمومی:: چوبخط‌

شبکه مترجمین ایران

7 عمومی:: جای‌ چوبخط‌

شبکه مترجمین ایران

8 عمومی:: برچسب‌

شبکه مترجمین ایران

9 عمومی:: اتیكت‌

شبکه مترجمین ایران

10 عمومی:: حساب‌

شبکه مترجمین ایران

11 عمومی:: قرین‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general:: verb to reckon or count: You need to tally up all the expenses. noun charges; bill; total: The tally came to over $1000.

Simple Definitions

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :