گزارش خطا در معنی کلمه 'tedious'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: خسته‌ كننده‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: ملالت‌ اور

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: یکنواخت

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: كج‌ خلق‌

شبکه مترجمین ایران

5 عمومی:: کسل کننده

شبکه مترجمین ایران

6 عمومی:: ملال آور

شبکه مترجمین ایران

7 عمومی:: ناراضی‌

شبکه مترجمین ایران

8 عمومی:: كسل‌ كننده‌

شبکه مترجمین ایران

9 عمومی:: کسالت آور

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   adj. VERBS be, look, seem, sound | become, get Her visits were starting to get a bit tedious. | make sth | find sth He found committee meetings extremely tedious. ADV. extremely, incredibly, very | almost | a bit, a little, pretty, rather, somewhat

Oxford Collocations Dictionary

2 general:: adj. monotonous: It was hard and tedious work.

Simple Definitions

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :