گزارش خطا در معنی کلمه 'bore'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: سوراخ‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: نقب‌ زدن‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: سفتن‌

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: مو

شبکه مترجمین ایران

5 عمومی:: جوف

شبکه مترجمین ایران

6 عمومی:: سنبیدن‌

شبکه مترجمین ایران

7 عمومی:: سوراخ‌ كردن‌

شبکه مترجمین ایران

8 عمومی:: گمانه‌

شبکه مترجمین ایران

9 عمومی:: سرخر

شبکه مترجمین ایران

10 عمومی:: بامته‌

شبکه مترجمین ایران

11 مکانیک:: قطر سیلندر

واژگان شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   noun person ADJ. awful, crashing, dreadful, real, terrible, utter Her husband is a crashing bore. PHRASES a bit of a bore 2 a bore sth that you have to do ADJ. awful, great, real, terrible It's an awful bore having to meet my aunt for lunch.

Oxford Collocations Dictionary

2 general:: bore into sb If someone's eyes bore into you, they look at you very hard and make you feel nervous.

Cambridge-Phrasal Verbs

3 general::   verb ADV. easily I'm very easily bored. PREP. with I won't bore you with too many details. PHRASES bore sb out of their (tiny) mind, bore sb rigid/silly/stiff, bore sb to death/distraction/tears That lecture bored me to tears!

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :