گزارش خطا در معنی کلمه 'boredom'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: خستگی‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: ملال

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: ملالت

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: ملالت‌

شبکه مترجمین ایران

5 عمومی:: خستگی

شبکه مترجمین ایران

6 روان شناسی و مشاوره:: دلزدگی

واژگان شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   noun ADJ. sheer, utter | terminal VERB + BOREDOM prevent | alleviate, combat, relieve A walkman can relieve the boredom of running. | die from/of, go mad with I'd die of boredom if I lived in the country. | drive sb mad with Unemployment can drive you mad with boredom. PHRASES a high/low boredom threshold Sorting mail is not a job for people with a low boredom threshold.

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :