گزارش خطا در معنی کلمه 'borough'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: (امر) قصبه‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: بخش‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: (انگلیس‌) شهریاقصبه‌ای‌ كه‌

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: دهكده‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general:: noun administrative unit: He lived in the borough of Manhatten.

Simple Definitions

2 general::   noun ADJ. county, metropolitan, municipal BOROUGH + NOUN council, councillor PREP. in/within a/the ~ to establish unemployment committees in all metropolitan boroughs | throughout a/the ~ There are factories scattered throughout the borough. | ~ of the London borough of Lambeth

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :