گزارش خطا در معنی کلمه 'tiger'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: (ج‌ش‌) ببر

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: ببر

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: پلنگ‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   noun ADJ. man-eating | marauding | sabre-toothed TIGER + VERB growl, purr, roar | spring | maul sb The zookeeper was mauled to death by a tiger. | prowl A marauding tiger was often seen prowling around the village. TIGER + NOUN cub | skin | hunt

Oxford Collocations Dictionary

2 general:: noun big wild cat: Tigers occasionally kill humans.

Simple Definitions

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :