گزارش خطا در معنی کلمه 'torture'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: عذاب‌ دادن‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: شكنجه‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: عذاب‌

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: زجر دادن‌

شبکه مترجمین ایران

5 عمومی:: زجر

شبکه مترجمین ایران

english

1 general:: noun pain: Each captive was given torture. noun agony: It is torture to work there. verb torment: They torture the people daily.

Simple Definitions

2 general::   verb ADV. badly, brutally, severely | routinely The prisoners were routinely tortured. PHRASES torture sb to death

Oxford Collocations Dictionary

3 general::   noun ADJ. brutal | systematic | mental, physical VERB + TORTURE inflict | suffer TORTURE + NOUN camp, chamber, room | victim

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :