گزارش خطا در معنی کلمه 'transparent'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: شفاف‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: ناپیدا

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: پشت‌ نما

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: پیدا

شبکه مترجمین ایران

5 عمومی:: فرانما

شبکه مترجمین ایران

6 عمومی:: نور گذران‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general:: adj. clear: The window was transparent.

Simple Definitions

2 general::   adj. VERBS be, look | become ADV. extremely, very | completely, entirely, fully, perfectly, quite, totally They are so thin that they are quite transparent. | almost Her eyelids were blue and almost transparent. | fairly, rather, slightly

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :