گزارش خطا در معنی کلمه 'trigger'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 برق و الکترونیک:: تریگر

واژگان شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: راه‌ انداختن‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: رها كردن‌

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: ماشه‌ اسلحه‌

شبکه مترجمین ایران

5 عمومی:: گیره‌

شبکه مترجمین ایران

6 عمومی:: ماشه‌

شبکه مترجمین ایران

7 عمومی:: سنگ‌ زیر چرخ‌

شبکه مترجمین ایران

8 عمومی:: چرخ‌ نگهدار

شبکه مترجمین ایران

9 ورزش و تربیت بدنی:: ماشه, ماشه

کتاب اصول و فنون ماهیگیری ورزشی تالیف عبدالعلی یزدانی

english

1 general::   noun VERB + TRIGGER pull, squeeze | tighten on Her finger tightened on the trigger as she heard footsteps approaching. TRIGGER + NOUN finger PHRASES have your finger on the trigger (= to be ready to shoot)

Oxford Collocations Dictionary

2 general:: noun the lever pressed to fire a weapon: His hand was on the trigger of the gun. verb to set off; initiate: The story triggered his hatred of the war.

Simple Definitions

3 general:: verb set off: That triggered a landslide.

Simple Definitions

4 general:: In addition to the idiom beginning with TRIGGER, Also see QUICK ON THE DRAW (TRIGGER).

American Heritage Idioms

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :