گزارش خطا در معنی کلمه 'trim'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 هوافضا:: تریم

واژگان شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: تراشیدن‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: زینت‌ دادن‌

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: درست‌ كردن‌

شبکه مترجمین ایران

5 عمومی:: اراستن‌

شبکه مترجمین ایران

6 عمومی:: حاشیه ها

شبکه مترجمین ایران

7 عمومی:: پیراستن‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general:: verb adorned: She trimmed the dress with pearls. adj. orderly: She runs a trim house. verb lightly cut: He trimmed her hair.

Simple Definitions

2 general::   verb ADV. carefully, neatly his neatly trimmed moustache | away, off Trim away the lower leaves. | into trimming the bush into a heart shape PHRASES get/have your hair trimmed

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :