گزارش خطا در معنی کلمه 'breathless'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: نفس‌ نفس‌ زنان‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: بی‌ نفس‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: (مج) مشتاق‌

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: بی‌ جان‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   adj. VERBS be, feel, seem, sound | become | leave sb, make sb The unaccustomed exercise left him breathless. ADV. very | a little, quite, rather, slightly, somewhat He felt quite breathless. | suddenly PREP. with By the end of the walk, she was breathless with exertion. The children peered through the open door, breathless with excitement.

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :