گزارش خطا در معنی کلمه 'turmoil'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: پریشانی‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: اشفتگی‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: ناراحتی‌

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: بهم‌ خوردگی‌

شبکه مترجمین ایران

5 عمومی:: غوغا

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   noun ADJ. constant Her mind was in a state of constant turmoil. | emotional, inner, mental | economic, political VERB + TURMOIL cause, plunge/send/throw sb/sth into Her emotional life was thrown into turmoil. PREP. in ~ He came to a stop, his chest heaving, his thoughts in turmoil. | ~ of a turmoil of emotions PHRASES a state of turmoil

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :