گزارش خطا در معنی کلمه 'twig'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: تركه‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: دیدن‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: (n): شاخه‌ كوچك‌

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: (tv): فهمیدن‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   noun ADJ. dry | bare | dead | birch, willow, etc. VERB + TWIG break (off), snap (off) He broke off a twig from a willow tree and used it to shoo the flies away. TWIG + VERB break, snap The sharp sound of a twig snapping scared the badger away.

Oxford Collocations Dictionary

2 general:: noun small branch: The twig made a snap when it broke.

Simple Definitions

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :