گزارش خطا در معنی کلمه 'tyranny'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: حكومت‌ ستمگرانه‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: ظ‌لم‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: ستمگری‌

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: حكومت‌ استبدادی‌

شبکه مترجمین ایران

5 عمومی:: ستم‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   noun ADJ. petty VERB + TYRANNY be freed from, overthrow | impose (often figurative) An artist's need for money imposes the tyranny of popular taste. PREP. ~ over her tyranny over her staff

Oxford Collocations Dictionary

2 general:: noun repression: Tyranny can take many forms.

Simple Definitions

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :