گزارش خطا در معنی کلمه 'unaffected'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: بی‌ پیرایه‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: بیریا

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: ساده‌

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: صمیمی‌

شبکه مترجمین ایران

5 عمومی:: بی‌ تكلیف‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   adj. VERBS appear, be, seem | remain ADV. altogether, completely, entirely, quite, totally, wholly | almost, virtually | largely | comparatively, relatively | apparently, seemingly She was seemingly unaffected by his presence. PREP. by He appeared totally unaffected by this experience.

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :