گزارش خطا در معنی کلمه 'uncommon'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: غیر عادی‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: كمیاب‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: غیر متداول‌

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: غیرمعمول‌

شبکه مترجمین ایران

5 عمومی:: نادر

شبکه مترجمین ایران

english

1 general:: adj. unusual: It is uncommon food for here.

Simple Definitions

2 general::   adj. VERBS be | become ADV. very | by no means, far from, not at all Such attitudes were not at all uncommon thirty years ago. | fairly, quite, rather, relatively

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :