گزارش خطا در معنی کلمه 'unconcerned'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: خونسرد

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: لاقید

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: بی‌ عرقه‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   adj. VERBS act, appear, be, look, seem, sound I tried to act unconcerned. ADV. very | completely, quite, totally | relatively | apparently, seemingly PREP. about They appeared completely unconcerned about what they had done. | by He was apparently unconcerned by his failure to gain a university place.

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :