گزارش خطا در معنی کلمه 'vacant'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: خالی‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: بی‌ متصدی‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: اشغال‌ نشده‌

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: بیكار

شبکه مترجمین ایران

5 عمومی:: بلاتصدی‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general:: adj. empty: It was a vacant house.

Simple Definitions

2 general::   adj. VERBS be | become, fall (only used of jobs) A seat became vacant and he sat down in it. A job fell vacant in the accounting department. | remain | leave sth The office of president had been left vacant since her retirement. | keep sth The job will be kept vacant for a few more weeks.

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :