گزارش خطا در معنی کلمه 'bristle'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: موی‌ زبر

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: موی خوک

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: موی‌ خوك‌

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: خار

شبکه مترجمین ایران

5 عمومی:: موی‌ سیخ‌

شبکه مترجمین ایران

6 عمومی:: موی سیخ

شبکه مترجمین ایران

7 عمومی:: سیخ‌ شدن‌

شبکه مترجمین ایران

8 عمومی:: رویه‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general:: noun short hairs: He had a bristle on his chin.

Simple Definitions

2 general:: verb react in anger: She may bristle at the thought of leaving us.

Simple Definitions

3 general:: bristle with sth to have a large amount of something, or to be full of something • The helicopter hovered above them bristling with machine guns.

Cambridge-Phrasal Verbs

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :