گزارش خطا در معنی کلمه 'venom'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: زهر مار و عقرب‌ و غیره‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: كینه‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: زهر

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: سم‌

شبکه مترجمین ایران

5 عمومی:: مسموم‌ كردن‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   noun poisonous fluid from a snake, etc. ADJ. deadly | snake, spider, etc. VENOM + VERB inject, spit The snake injects the venom immediately after biting its prey. VENOM + NOUN gland extreme anger or hatred ADJ. pure, real, undisguised a look of pure venom VERB + VENOM spit She surveyed him coldly with eyes that spat venom. PREP. with ~ She said it quickly and with venom.

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :